عطار

عطار

(۹) حکایت ابوبکر سفاله

۱

چنین گفته‌ست بوبکر سفاله

که با او هست پیوسته حواله

۲

همی‌گویند در آبم نشانده

که هرگز تر مگرد ای باز مانده

۳

که گرچه غرقه‌ای امّا چنانی

که گر تر گردی از تَر‌دامنانی

۴

مشو تر گرچه در آبی همیشه

درین معرض چه سنجد شیر بیشه‌؟

۵

که داند تا درین اندوه مردان

چگونه زار در خونند گردان

۶

اگر این درد بودی حاصل تو

جهانی خون گرفتی از دل تو

تصاویر و صوت

نظرات