
عطار
(۱۰) حکایت ابلیس
۱
کسی پرسید از ابلیس کای شوم
چو ملعونی خویشت گشت معلوم
۲
چرا لعنت چنین در جان نهادی
چو گنجی در دلش پنهان نهادی
۳
چنین گفت او که لعنت تیر شاهست
ولی اوّل نظر بر جایگاهست
۴
نظر باید در اول بر نشانه
که تا تیر از کمان گردد روانه
۵
تو این ساعت ازان تیری خبردار
نظر گر چشم داری بر نظر دار
نظرات
دکتر صحافیان