عطار

عطار

(۱۳) حکایت موسی علیه السلام در کوه طور با ابلیس

۱

شبی موسی مگر می‌رفت بر طور

به پیش او رسید ابلیس از دور

۲

چنین گفت آن لعین را کای همه دم

چرا سجده نکردی پیش آدم

۳

لعینش گفت ای مقبولِ حضرت

شدم بی‌علّتی مردودِ قدرت

۴

اگر بودی بر آن سجده مرا راه

کلیمی بودمی همچون تو آنگاه

۵

ولی چون حق تعالی این چنین خواست

چه کژ گویم نیامد این چنین راست

۶

کلیمش گفت ای افتاده در بند

بود هرگز ترا یاد خداوند

۷

لعینش گفت چون من مهربانی

فراموشش کند هرگز زمانی

۸

که همچو نانک او را کینهٔ نیست

مرا مهرش درون سینهٔ نیست

۹

بلعنت گرچه از درگاه دورست

ولی از قولِ موسی در حضورست

۱۰

اگرچه کرد لعنت دلفروزش

ازان لعنت زیادت گشت سوزش

۱۱

چو شیطان این چنین گرمست د رراه

تو چونی ای پسر در عشقِ دلخواه

۱۲

اگر تو جادوئی می‌خواهی امروز

بلعنت شاد شو ورنه بیاموز

۱۳

ببین تا چند گه هاروت و ماروت

بمانده سرنگون بی آب و بی قوت

۱۴

در آن چاهند دل پر خون و محبوس

شده از روزگار خویش مأیوس

۱۵

چو ایشانند اُستاد زمانه

شده در جادوئی هر دو یگانه

۱۶

چو نتوانند کردن خویش آزاد

کسی زان علم هرگز کی شود شاد

۱۷

اگر تو جادوئی داری جهانی

عصائی بس نهنگش در زمانی

۱۸

چو چندان سِخر گم شد در عصائی

نگردد گم درو جز ناسزائی

۱۹

ترا در سینه شیطانیست پیوست

که گردد ز آرزوی جادوئی مست

۲۰

اگر شیطان تو گردد مسلمان

شود سحر تو فقه و کفر ایمان

۲۱

ز اهل خلد گردی جاودانه

کند شیطان سجودت بی بهانه

۲۲

بیان کردم کنون سحر حلالت

کزین سحرست جاویدان کمالت

۲۳

چو گِرد این چنین سحری توان گشت

چنین باید شدن نه آنچنان گشت

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
دکتر صحافیان
۱۳۹۹/۰۱/۲۶ - ۰۳:۴۲:۵۹
5آرزوی پسر دوم پادشاه( مقاله 5):دلم آرزوی جادو دارد تا با آن همه جا را تماشا کنم و از ماهی تا ماه حکمرانی کنم.
پاسخ پادشاه:پدر گفتش که دیوت غالب آمددلت زان جادویی را طالب آمددیو( شیطان- تاریکی) بر تو چیره شده و این آرزوی اوست اگر از او برهی سعادتمند وگرنه شوربختی. پسر( مقاله 6):همه هواخواه نفسند، من هم جادویی می خواهم سپس تویه می کنم. پدر: ای فریفته خویش امروز زندگی حقیقی ات را تباه نکن.هاروت و ماروت که استاد سحرند، خود در چاهی در بابل واژگونه اند و آب در کنارشان ولی نمی توانند بنوشند. وقتی استاد چنین پریشان است چه کسی شاگردی آنان را می کند؟ پسر(مقاله 7): این آرمانی بلند است و من نمی توانم شوق جادو را از خود دور کنم.
پاسخ پدر؛ مشتاق چیزی باش که خواستن آن درست باشد وگرنه تباه می شوی.فرزند: جادو چیست که لحظه ای شوقش رهایم نمی کند؟و چرا در پیش تو معیوب است؟پادشاه:شیطان در درونت شوق رانهاده و شوق از تو نیست.اگر دیو از درونت رخت بربست، همه دلها به سویت شوق دارند و سحر حلال برایت فراهم است.تو را در سینه شیطانی است پیوستکه گردد ز آرزوی جادویی مستاگر شیطان تو گردد مسلمانشود سحر تو، فقه و کفر، ایمانآرامش و پرواز روحarameshsahafian@
user_image
مستعار فلانی
۱۳۹۹/۰۷/۱۴ - ۰۴:۰۵:۵۱
تو را در سینه شیطانیست پیوستکه گردد ز آرزوی جادویی مستاگر شیطان تو گردد مسلمانشود سحر تو، فقه و کفر، ایماندر حدیث از پیامبر اکرم صلّی اللّٰه علیه و آله نقل است که فرمودند:مَا مِنْ إِنْسَانٍ إِلاَّ وَ مَعَهُ شَیْطَانٌ قَالُوا وَ أَنْتَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ قَالَ وَ أَنَا لَکِنَّهُ أَسْلَمَ بِعَوْنِ اَللَّهِ(بحار الأنوار، ج 17، ص 44)هیچ انسانی نیست مگر آنکه شیطانی همراهش هست. گفتند حتی شما ای پیامبر خدا؟ فرمود: حتی من ولی (شیطانی که همراه من است،) به یاری خدا مسلمان شده است.
user_image
دکتر صحافیان
۱۳۹۹/۰۹/۱۸ - ۰۱:۵۶:۳۱
حکایات ابلیس 4( مقاله 8)حکایت موسی ع با ایلیسشبی موسی مگر می رفت بر طوربه پیش او رسید ابلیس از دورچنین گفت آن لعین را کای همه دم( ای که پیوسته در آدمیان می دمی و فریبشان می دهی)چرا سجده نکردی پیش آدم؟!لعیتش گفت ای مقبول حضرتشدم بی علتی مردود قدرتاگر بودی بر آن سجده مرا راه کلیمی بودمی همچون تو آنگاهنکته: بی دلیل بودن کارها، جبر عارفانه اشاعره و نهایت تسلیم در برابر حق است( اختیار در برابر خود و دیگران، تسلیم و جبر در برابر حق)در برابر خواست حق سکوت می کنم و بد نمی گویم.کلیمش گفت ای افتاده در بندبود هرگز تو را یاد خداوند؟! لعیتش گفت چون من مهربانی فراموشش کند هرگز زمانی؟!...اگر چه کرد لعنت دلفروزش از آن لعنت زیادت گشت سوزشای پسر! زمانی که شیطان در راه حق اینچنین شوق دارد، تو در راه عشق حق چگونه ای؟!دکتر مهدی صحافیان آرامش و پرواز روح