
عطار
گفتگوی خضر(ع) با دیوانهای
۱
بود آن دیوانهٔ عالی مقام
خضر با او گفت ای مرد تمام
۲
رای آن داری که باشی یار من
گفت با تو برنیاید کار من
۳
زانک خوردی آب حیوان چند راه
تا بماند جان تو تا دیرگاه
۴
من در آنم تا بگویم ترک جان
زانک بی جانان ندارم برگ آن
۵
چون تو اندر حفظ جانی مانده
من به تو هر روز جان افشانده
۶
بهتر آن باشد که چون مرغان ز دام
دور میباشیم از هم والسلام
تصاویر و صوت




نظرات
زری
قادر