
عطار
پاسخ پروانه به پرندگان که او را از سوختن منع میکردند
۱
جملهٔ پرندگان روزگار
قصهٔ پروانه کردند آشکار
۲
جمله با پروانه گفتند ای ضعیف
تا به کی در بازی این جان شریف
۳
چون نخواهد بود از شمعت وصال
جان مده بر جهل، تا کی زین محال
۴
زین سخن پروانه شد مست و خراب
داد حالی آن سلیمان را جواب
۵
گفت اینم بس که من بیدل مدام
گر درو نرسم درو برسم تمام
۶
چون همه در عشق او مرد آمدند
پای تا سر غرقهٔ درد آمدند
۷
گرچه استغنی برون ز اندازه بود
لطف او را نیز رویی تازه بود
۸
حاجب لطف آمد و در برگشاد
هر نفس صد پردهٔ دیگر گشاد
۹
شد جهان بی او حجابی آشکار
پس ز نور النور در پیوست کار
۱۰
جمله را در مسند قربت نشاند
بر سریر عزت و هیبت نشاند
۱۱
رقعهٔ بنهاد پیش آن همه
گفت بر خوانید تا پایان همه
۱۲
رقعهٔ آن قوم از راه مثال
میشود معلوم این شوریده حال
تصاویر و صوت



نظرات
hamid naseri
پاسخ: با تشکر، تصحیح مطابق فرموده صورت گرفت.
امیر
امیر