
عطار
حکایت سیمرغ
۱
ابتدای کار سیمرغ ای عجب
جلوهگر بگذشت بر چین نیم شب
۲
در میان چین فتاد از وی پری
لاجرم پر شور شد هر کشوری
۳
هر کسی نقشی از آن پر برگرفت
هر که دید آن نقش کاری درگرفت
۴
آن پر اکنون در نگارستان چینست
اطلبو العلم و لو بالصین ازینست
۵
گر نگشتی نقش پر او عیان
این همه غوغا نبودی در جهان
۶
این همه آثار صنع از فر اوست
جمله انمودار نقش پر اوست
۷
چون نه سر پیداست وصفش را نه بن
نیست لایق بیش از این گفتن سخن
۸
هر که اکنون از شما مرد رهید
سر به راه آرید و پا اندر نهید
۹
جملهٔ مرغان شدند آن جایگاه
بیقرار از عزت آن پادشاه
۱۰
شوق او در جان ایشان کار کرد
هر یکی بی صبری بسیار کرد
۱۱
عزم ره کردند و در پیش آمدند
عاشق او دشمن خویش آمدند
۱۲
لیک چون ره بس دراز و دور بود
هرکسی از رفتنش رنجور بود
۱۳
گرچه ره را بود هر یک کارساز
هر یکی عذری دگر گفتند باز
تصاویر و صوت


نظرات
عباس