عطار

عطار

حکایت بط

۱

بط به صد پاکی برون آمد ز آب

در میان جمع با خیرالثیاب

۲

گفت در هر دو جهان ندهد خبر

کس ز من یک پاک‌روتر پاک‌تر

۳

کرده‌ام هر لحظه غسلی بر صواب

پس سجاده باز افکنده بر آب

۴

همچو من بر آب چون استد یکی

نیست باقی در کراماتم شکی

۵

زاهد مرغان منم با رای پاک

دایمم هم جامه و هم جای پاک

۶

من نیابم در جهان بی‌آب سود

زانک زاد و بود من در آن بود

۷

گرچ در دل عالمی غم داشتم

شستم از دل کاب همدم داشتم

۸

آب در جوی منست اینجا مدام

من به خشکی چون توانم یافت کام

۹

چون مرا با آب افتادست کار

از میان آب چون گیرم کنار

۱۰

زنده از آب است دایم هرچ هست

این چنین از آب نتوان شست دست

۱۱

من ره وادی کجا دانم برید

زانک با سیمرغ نتوانم پرید

۱۲

آنک باشد قلهٔ آبش تمام

کی تواند یافت از سیمرغ کام

۱۳

هدهدش گفت ای به آبی خوش شده

گرد جانت آب چون آتش شده

۱۴

در میان آب خوش خوابت ببرد

قطرهٔ آب آمد و آبت ببرد

۱۵

آب هست از بهر هر ناشسته روی

گر تو بس ناشسته رویی آب جوی

۱۶

چند باشد همچو آب روشنت

روی هر ناشسته رویی دیدنت

تصاویر و صوت

منطق الطیر مربوط به دورهٔ تیموری و مکتب هرات » تصویر 64

نظرات

user_image
احسان
۱۳۹۱/۰۱/۲۸ - ۱۸:۱۷:۴۵
فکر میکنم مصراع دوم بیت ششم این طور صحیح باشه:زانکه زاد و بود من در آب بود
user_image
مریم
۱۳۹۱/۱۲/۲۳ - ۰۳:۰۰:۵۳
منم با احسان موافقم.به متن مراجعه نکردم.ولی برای هماهنگی وزن
user_image
م. ح .گ
۱۳۹۴/۰۹/۱۳ - ۰۲:۲۷:۵۱
«شستم از دل کاب همدم داشتم» نه هم دم. (تصحیح روشن)
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
user_image
مهران
۱۳۹۵/۰۶/۱۶ - ۰۰:۴۴:۴۶
مقصود از سه بیت زیر در شعر چیست؟1- من ره وادی کجا دانم برید - زانک با سیمرغ نتوانم پرید2- آنک باشد قلهٔ آبش تمام - کی تواند یافت از سیمرغ کام3- چند باشد همچو آب روشنت - روی هر ناشسته رویی دیدنت
user_image
بابک چندم
۱۳۹۵/۰۶/۱۶ - ۱۷:۳۷:۵۷
@ مهران،از منطق الطیر به تصحیح جناب شفیعی کدکنی1- من ره وادی کجا دانم بُرید2- قُلّه : سبوی بزرگِ آب، هر قله برابر است با یک خم یا سبوی بزرگ آب و اشاره است به حدیثی که مبنای آرای فقهی است در باب کُرّ (مبلغ آبی که از تلاقی با شیء نجس نجس نشود). و حدیث این است:چون آب به اندازه دو قله (خم یا سبوی بزرگ) رسد نجس نشود...3-روشنت : روشن تو راناشسته روی: شخص پلید و ناپاک
user_image
پژمان
۱۳۹۶/۰۵/۲۹ - ۰۶:۲۸:۴۹
با سلام، اتفاقا توی این مصرع «شستم از دل کاب همدم» داشتم چون کلمه‌ی «دَم» بطور خاصی معناهای زیادی داره و همچنین دم دادن و دم گرفتن در بین عارفین وجود داره و کلمه‌ی همدم بیت رو به طور عجیبی سبک میکنه در مقابل مابقی ابیات عطار، پس کلمه‌ی دم صحیح تر بنظر میرسه هم به معنای بلادرنگ و «در همان زمان» و هم به معنای «دم» در بین عارفین، و هم اینکه داره میگه از دلم چیزی رو زدودم شبیه به یجور بیماری اگر به زنگار های دلش نگاه کنیم، دم یا دم کرده هم میتونه یجور دارو باشه پس سه معنا توی این درومد که با کلمه همدم کاهش پیدا میکنه و یک معنی میشه... نظر شما چیه؟