عطار

عطار

حکایت کوف

۱

کوف آمد پیش چون دیوانه‌ای

گفت من بگزیده‌ام ویرانه‌ای

۲

عاجزی‌ام در خرابی زاده من

در خرابی می‌روم بی‌باده من

۳

گرچه معموری بسی خوش یافتم

هم مخالف هم مشوش یافتم

۴

هرک در جمعیتی خواهد نشست

در خرابی بایدش رفتن چو مست

۵

در خرابی جای می‌سازم به رنج

زانک باشد در خرابی جای گنج

۶

عشق گنجم در خرابی ره نمود

سوی گنجم جز خرابی ره نبود

۷

دور بردم از همه کس رنج خویش

بوک یابم بی طلسمی گنج خویش

۸

گر فرو رفتی به گنجی پای من

باز رستی این دل خودرای من

۹

عشق بر سیمرغ جز افسانه نیست

زانک عشقش کار هر مردانه نیست

۱۰

من نیم در عشق او مردانه‌ای

عشق گنجم باید و ویرانه‌ای

۱۱

هدهدش گفت ای ز عشق گنج مست

من گرفتم کامدت گنجی به دست

۱۲

بر سر آن گنج خود را مرده گیر

عمر رفته ره به سر نابرده گیر

۱۳

عشق گنج و عشق زر از کافریست

هرک از زر بت کند او آزریست

۱۴

زر پرستیدن بود از کافری

نیستی آخر ز قوم سامری

۱۵

هر دلی کز عشق زر گیرد خلل

در قیامت صورتش گردد بدل

تصاویر و صوت

منطق الطیر مربوط به دورهٔ تیموری و مکتب هرات » تصویر 80
منطق الطیر عطار نیشابوری با مقدمه و تصحیح حمید حمید - فرید الدین عطار نیشابوری - تصویر ۱۱۱
منطق الطیر (مقامات الطیور) باهتمام دکتر سید صادق گوهرین - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۹۱

نظرات

user_image
صفورا یوسفی
۱۳۹۳/۰۴/۰۷ - ۱۲:۳۲:۲۰
فکر کنم «ایستی آخر ز قوم سامری» درست باشه.
user_image
چاپاتی
۱۴۰۰/۰۲/۱۴ - ۰۷:۲۸:۰۲
در این بیت سمبل و نمادی بکار رفته،آیا؟عشق گنجم در خرابی ره نمودسوی گنجم جز خرابی ره نبود