عطار

عطار

پند دیوانه‌ای با خواجه‌ای ناسپاس

۱

خواجه‌ای می‌گفت در وقت نماز

کای خدا رحمت کن و کارم بساز

۲

آن سخن دیوانه‌ای بشنید ازو

گفت رحمت می‌بپوشی زود ازو

۳

تو ز ناز خود نگنجی در جهان

می‌خرامی از تکبر هر زمان

۴

منظری سر بر فلک افراشته

چار دیوارش به زر بنگاشته

۵

ده غلام و ده کنیزک کرده راست

رحمت اینجا کی بود بر پرده راست

۶

خود تو بنگر تا تو با این جمله کار

جای رحمت داری آخر شرم دار

۷

گر چو من یک گرده قسمت داریی

آنگهی تو جای رحمت داریی

۸

تا نگردانی ز ملک و مال روی

یک نفس ننمایدت این حال روی

۹

روی این ساعت بگردان از همه

تا شوی فارغ چو مردان از همه

تصاویر و صوت

منطق الطیر مربوط به دورهٔ تیموری و مکتب هرات » تصویر 173

نظرات