
عطار
گفتار شیخ خرقان در دم آخر
۱
دردم آخر که جان آمد به لب
شیخ خرقان این چنین گفت ای عجب
۲
کاشکی بشکافتندی جان من
باز کردندی دل بریان من
۳
پس به عالمیان نمودندی دلم
شرح دادندی که درچه مشکلم
۴
تا بدانندی که با دانای راز
بت پرستی راست ناید، کژ مباز
۵
بندگی این باشد و دیگر هوس
بندگی افکندگیست ای هیچ کس
۶
نه خدایی میکنی نه بندگی
کی ترا ممکن شود افکندگی
۷
هم بیفکن خویش و هم بنده بباش
بنده و افکنده شو ، زنده بباش
۸
چون شدی بنده به حرمت باش نیز
در ره حرمت بهمت باش نیز
۹
گر درآید بنده بی حرمت به راه
زود راند از بساطش پادشاه
۱۰
شد حرم بر مرد بیحرمت حرام
گر به حرمت باشی این نعمت تمام
تصاویر و صوت


نظرات