
عطار
دو چیزی که پیر ترکستان دوست میداشت
۱
داد از خود پیرتر کستان خبر
گفت من دو چیزدارم دوست تر
۲
آن یکی اسبست ابلق گام زن
وین دگر یک نیست جز فرزند من
۳
گر خبر یابم به مرگ این پسر
اسب میبخشم به شکر این خبر
۴
زانک میبینم که هستند این دو چیز
چون دو بت در دیدهٔ جان عزیز
۵
تا نسوزی و نسازی همچو شمع
دم مزن از پاک بازی پیش جمع
۶
هرک او در پاک بازی دم زند
کار خود تا بنگرد بر هم زند
۷
پاک بازی کو به شهوت نان خورد
هم در آن ساعت قفای آن خورد
تصاویر و صوت

نظرات
امیر