عطار

عطار

پاسخ بایزید به نکیر و منکر

۱

چون برفت از دار دنیا بایزید

دید در خوابش مگر آن شب مرید

۲

پس سؤالش کرد کای شایسته پیر

چون ز منکر درگذشتی وز نکیر

۳

گفت چون کردند آن دو نامدار

از من مسکین سؤال از کردگار

۴

گفتم ایشان را که نبود زین سؤال

نه شما را نه مرا هرگز کمال

۵

زانک اگر گویم خدایم اوست بس

این سخن گفتن بود از من هوس

۶

لیک اگر زینجا به نزد ذوالجلال

باز گردید و ازو پرسید حال

۷

گر مرا او بنده خواند اینت کار

بنده‌ای باشم خدا را نامدار

۸

ور مرا از بندگان نشمارد او

بسته‌ای بند خودم بگذارد او

۹

با کسی آسان چو پیوندش نبود

من اگر خوانم خداوندش چه سود

۱۰

چون نباشم بنده و بندی او

چون زنم لاف خداوندی او

۱۱

در خداوندیش سرافکنده‌ام

لیک او باید که خواند بنده‌ام

۱۲

گر ز سوی او درآید عاشقی

تو به عشق او به غایت لایقی

۱۳

لیک عشقی کان ز سوی تو بود

دان که آن درخورد روی تو بود

۱۴

او اگر با تو دراندازد خوشی

تو توانی شد ز شادی آتشی

۱۵

کار آن دارد نه این ای بی خبر

کی خبر یابد ازو هر بی‌هنر

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
محمد مهدی فتح اللهی
۱۴۰۳/۰۶/۱۲ - ۱۷:۳۴:۴۲
فتبارک الله به این
پاسخ درست  و توام با منطق برخی از شبهات در دین،تا حدودی با این مثنوی به یقین میرسند