عطار

عطار

حکایت عابدی که در زمان موسی مشغول ریش خود بود

۱

عابدی بودست در وقت کلیم

در عبادت بود روز و شب مقیم

۲

ذره‌ای ذوق و گشایش می‌نیافت

ز آفتاب سینه تابش می‌نیافت

۳

داشت ریشی بس نکو آن نیک مرد

گاه گاهی ریش خود را شانه کرد

۴

مرد عابد دید موسی را ز دور

پیش او شد کای سپه سالار طور

۵

از برای حق کز حق کن سؤال

تا چرا نه ذوق دارم من نه حال

۶

چون کلیم القصه شد بر کوه طور

بازپرسید آن سخن، حق گفت دور

۷

گوهر آنک از وصل ما درویش ماند

دائما مشغول ریش خویش ماند

۸

موسی آمد قصه بر گفتا که چیست

ریش خود می‌کند مرد و می‌گریست

۹

جبرئیل آمد سوی موسی دوان

گفت همی مشغول ریشی این زمان

۱۰

ریش اگر آراست در تشویش بود

ور همی برکند هم درویش بود

۱۱

یک نفس بی او برآوردن خطاست

چه به کژ زو بازمانی چه به راست

۱۲

از زریش خود برون ناآمده

غرق این دریای خون ناآمده

۱۳

چون ز ریش خود بپردازی نخست

عزم تو گردد درین دریا درست

۱۴

ور تو بااین ریش در دریا شوی

هم ز ریش خویش ناپروا شوی

تصاویر و صوت

منتخب اشعار شیخ فریدالدین محمد عطار نیشابوری (غزلیات، قصاید، منطق الطیر، مصیبت نامه، الهی نامه، اسرار نامه، خسرو نامه، مختار نامه) به اهتمام و تصحیح دکتر تقی تفضلی - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۳۰۳

نظرات

user_image
امیر
۱۳۹۱/۱۱/۲۱ - ۲۱:۵۳:۲۹
در بیت دوم "ذره ای" صحیح است.
user_image
امیر
۱۳۹۱/۱۱/۲۱ - ۲۱:۵۹:۰۰
مصراع اول بیت دوازدهم در بعضی منابع اینگونه آمده که ظاهرا صحیح تر می باشد:ای ز ریش خود برون ناآمده
user_image
محمد
۱۳۹۹/۰۶/۰۸ - ۰۹:۱۹:۲۷
این حکایت خیلی آموزنده است و مفهوم ساده ای دارد ولی عمل کردن به نصیحت شاعر بسیار دشوار است.