عطار

عطار

حکایت محتسبی که مستی را میزد و گفتار آن مست

۱

محتسب آن مرد را می‌زد به زور

مست گفت ای محتسب کم کن تو شور

۲

زانک کز نام حرام این جایگاه

مستی آوردی و افکندی ز راه

۳

بودیی تو مست‌تر از من بسی

لیک آن مستی نمی‌بیند کسی

۴

در جفای من مرو زین بیش نیز

داد بستان اندکی از خویش نیز

۵

دیگری گفتش که ای سرهنگ راه

زو چه خواهم گر رسم آن جایگاه

۶

چون شود بر من جهان روشن ازو

می‌ندانم تا چه خواهم من ازو

۷

از نکوتر چیز اگر آگاهمی

چون رسیدم من بدو، آن خواهمی

۸

گفت ای جاهل نه‌ای آگاه ازو

زو که چیزی خواهد، او را خواه ازو

۹

مرد را درخواست آگاهی به است

کو زهر چیزی که می‌خواهی به است

۱۰

در همه عالم گر آگاهی ازو

زو چه به دانی که آن خواهی ازو

۱۱

هرک در خلوت سرای او شود

ذره ذره آشنای او شود

۱۲

هرک بویی یافت از خاک درش

کی به رشوت بازگردد از درش

تصاویر و صوت

منطق الطیر عطار به کوشش دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی - عطار نیشابوری - تصویر ۸۷۳
منطق الطیر (مقامات الطیور) باهتمام دکتر سید صادق گوهرین - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۲۰۴

نظرات

user_image
امیر
۱۳۹۱/۱۲/۰۴ - ۲۱:۵۸:۴۶
در بیت آخر، کتابت صحیح تر احیانا "به رشوت" است.
user_image
گلی
۱۳۹۸/۰۱/۱۵ - ۰۳:۱۱:۳۶
غلط های زیادی تو حکایات هست.مثلا همین حکایت بیت دوم اینطور هست:زانکه گر مال حرام این جایگاهمستی آوردی و افکندی به راه