عطار

عطار

حکایت مرد بت پرستی که بت را خطاب میکرد و خدا خطابش را لبیک گفت

۱

یک شبی روح الامین در سدره بود

بانگ لبیکی ز حضرت می‌شنود

۲

بنده‌ای گفت این زمان می‌خواندش

می‌ندانم تا کسی می‌داندش

۳

این قدر دانم که عالی بنده ایست

نفس او مرده است او دل زنده ایست

۴

خواست تا بشناسد او را آن زمان

زو نگشت آگاه در هفت آسمان

۵

در زمین گردید و در دریا بگشت

بار دیگر گرد عالم دربگشت

۶

هم ندید آن بنده را، گفت ای خدای

سوی او آخر مرا راهی نمای

۷

حق تعالی گفت عزم روم کن

در میان دیر شو معلوم کن

۸

رفت جبرئیل و بدیدش آشکار

کان زمان می‌خواند بت را زارزار

۹

جبرئیل آمد از آن حالت بجوش

سوی حضرت بازآمد در خروش

۱۰

پس زفان بگشاد گفت ای بی‌نیاز

پرده کن در پیش من زین راز باز

۱۱

آنک در دیری کند بت را خطاب

تو به لطف خود دهی او را جواب

۱۲

حق تعالی گفت هست او دل سیاه

می‌نداند، زان غلط کردست راه

۱۳

گر ز غفلت ره غلط کرد آن سقط

من چو می‌دانم نکردم ره غلط

۱۴

هم کنون راهش دهم تا پیشگاه

لطف ما خواهد شد او را عذر خواه

۱۵

این بگفت و راه جانش برگشاد

در خدا گفتن زفانش برگشاد

۱۶

تا بدانی تو که این آن ملتست

کانچ اینجا می‌رود بی‌علتست

۱۷

گر برین درگه نداری هیچ تو

هیچ نیست افکنده، کمتر پیچ تو

۱۸

نه همه زهد مسلم می‌خرند

هیچ بر درگاه او هم می‌خرند

تصاویر و صوت

منطق الطیر مربوط به دورهٔ تیموری و مکتب هرات » تصویر 151
منطق الطیر مربوط به دورهٔ تیموری و مکتب هرات » تصویر 152
منطق الطیر عطار به کوشش دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی - عطار نیشابوری - تصویر ۳۱۶
منطق الطیر عطار نیشابوری با مقدمه و تصحیح حمید حمید - فرید الدین عطار نیشابوری - تصویر ۱۵۷

نظرات

user_image
امیر
۱۳۹۱/۰۸/۰۶ - ۲۳:۵۷:۰۳
در مصراع اول "سدره" صحیح است.