عطار

عطار

حکایت اسکندر که خود به رسولی می‌رفت

۱

گفت چون اسکندر آن صاحب قبول

خواستی جایی فرستادن رسول

۲

چون رسد آخر خود آن شاه جهان

جامه پوشیدی و خود رفتی نهان

۳

پس بگفتی آنچ کس نشنوده است

گفتی اسکندر چنین فرموده است

۴

در همه عالم نمی‌دانست کس

کین رسول اسکندر است آنجا و بس

۵

هیچ کس چون چشم اسکندر نداشت

گرچه گفت اسکندر و باور نداشت

۶

هست راهی سوی هر دل شاه را

لیک ره نبود دل گم راه را

۷

گر برون خانه شه بیگانه بود

غم مخور چون در درون همخانه بود

تصاویر و صوت

منطق الطیر مربوط به دورهٔ تیموری و مکتب هرات » تصویر 94
منطق الطیر عطار به کوشش دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی - عطار نیشابوری - تصویر ۲۸۶
منطق الطیر عطار نیشابوری با مقدمه و تصحیح حمید حمید - فرید الدین عطار نیشابوری - تصویر ۱۱۸

نظرات

user_image
امیر
۱۳۹۱/۰۷/۱۳ - ۲۲:۴۳:۴۳
در بیت آخر "شه" صحیح است، نه "شد":گر برون خانه شه بیگانه بود
user_image
ناشناس
۱۳۹۱/۰۷/۱۵ - ۲۰:۳۴:۳۸
مصرع غم مخور خوردی درون هم خانه بودباید تصحیح شود به غم مخور چون در درون همخانه بود