عطار

عطار

حکایت شفقت کردن مرتضی بر دشمن

۱

چونک آن بدبخت آخر از قضا

ناگهان آن زخم زد بر مرتضا

۲

مرتضی را شربتی کردند راست

مرتضا گفتا که خونریزم کجاست

۳

شربت او را ده نخست آنگه مرا

زانک او خواهد بدن هم ره مرا

۴

شربتش بردند او گفت اینت قهر

حیدر اینجا خواهدم کشتن به زهر

۵

مرتضا گفتا به حق کردگار

گر بخوردی شربتم این نابکار

۶

من همی ننهادمی بی او به هم

پیش حق در جنت المأوی قدم

۷

مرتضا را چون بکشت آن مرد زشت

مرتضی بی او نمی‌شد در بهشت

۸

بر عدو چون شفقتش چندین بود

با چو صدیقیش هرگز کین بود

۹

آنک چندینی غم دشمن خورد

با عتیقش دشمنی چون ظن برد

۱۰

با میان نارد جهان بی‌کنار

چون علی صدیق را یک دوست دار

۱۱

چند گویی مرتضی مظلوم بود

وز خلافت راندن محروم بود

۱۲

چون علی شیرحق است و تاج سر

ظلم نتوان کرد بر شیر ای پسر

تصاویر و صوت

منطق الطیر (مقامات الطیور) باهتمام دکتر سید صادق گوهرین - فریدالدین محمد عطار نیشابوری - تصویر ۶۴

نظرات

user_image
مجتبی خراسانی
۱۳۹۳/۱۱/۱۲ - ۱۹:۰۸:۳۳
حقیر متوجه نمی شوم جناب فریدالدین چه می گویندجمع اضداد...یک جا عرضه می دارند بر شیر نمی توان ظلم کرددرجای دیگر می فرمایندمرتضی در چاه گفت اسرار خویشراز دل گفتن به چاه معنایش چه می شودالله اعلم