عطار

عطار

حکایت پروانگان که از مطلوب خود خبر می‌خواستند

۱

یک شبی پروانگان جمع آمدند

در مضیفی طالب شمع آمدند

۲

جمله می‌گفتند می‌باید یکی

کو خبر آرد ز مطلوب اندکی

۳

شد یکی پروانه تا قصری ز دور

در فضاء قصر یافت از شمع نور

۴

بازگشت و دفتر خود بازکرد

وصف او بر قدر فهم آغاز کرد

۵

ناقدی کو داشت در جمع مهی

گفت او را نیست از شمع آگهی

۶

شد یکی دیگر گذشت از نور در

خویش را بر شمع زد از دور در

۷

پر زنان در پرتو مطلوب شد

شمع غالب گشت و او مغلوب شد

۸

بازگشت او نیز و مشتی راز گفت

از وصال شمع شرحی باز گفت

۹

ناقدش گفت این نشان نیست ای عزیز

همچو آن یک کی نشان دادی تو نیز

۱۰

دیگری برخاست می‌شد مست مست

پای کوبان بر سر آتش نشست

۱۱

دست درکش کرد با آتش به هم

خویشتن گم کرد با او خوش به هم

۱۲

چون گرفت آتش ز سر تا پای او

سرخ شد چون آتشی اعضای او

۱۳

ناقد ایشان چو دید او را ز دور

شمع با خود کرده هم رنگش ز نور

۱۴

گفت این پروانه در کارست و بس

کس چه داند، این خبر دارست و بس

۱۵

آنک شد هم بی‌خبر هم بی‌اثر

از میان جمله او دارد خبر

۱۶

تا نگردی بی‌خبر از جسم و جان

کی خبر یابی ز جانان یک زمان

۱۷

هرکه از مویی نشانت باز داد

صد خط اندر خون جانت باز داد

۱۸

نیست محرم نفس کس این جایگاه

در نگنجد هیچ کس این جایگاه

تصاویر و صوت

منطق الطیر عطار به کوشش دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی - عطار نیشابوری - تصویر ۴۱۸
منطق الطیر عطار نیشابوری با مقدمه و تصحیح حمید حمید - فرید الدین عطار نیشابوری - تصویر ۲۹۶

نظرات

user_image
ناشناس
۱۳۹۱/۰۶/۱۰ - ۰۵:۳۴:۴۱
آغاز بیت پانزدهم آنکه است نه آنک
user_image
لیلا
۱۳۹۲/۰۱/۰۸ - ۰۹:۵۸:۱۶
این شعر از اشعار خاطه انگیز و مورد علاقه من است که هرچه بیشتر میخوانم بیشتر لذت میبرم.
user_image
زهرا
۱۳۹۲/۰۳/۰۶ - ۱۶:۱۱:۰۷
شعرای عطار مخصوصا این یکی یاداور عشق واقعی هستند. یاد سال سوم دبیرستان به خیر
user_image
حجت بهبودیان
۱۳۹۲/۰۴/۱۶ - ۰۲:۳۶:۴۸
بارها این شعر را خوانده‌ام و هر زمان که می‌خوانم می‌گریم.
user_image
علی
۱۳۹۳/۱۱/۱۱ - ۰۹:۰۹:۵۰
عاشق راز دارد و فاش نمی کند هرگز اسرارش را.آنکه راز معشوق را به نه اهل دل بازگفت عاشق نیست.ناقد این را می گوید و چه درست هم می گوید.آنکه سوخت و دم نزد عاشق است و چه زیبا عشقی ست.ای دل چو فراقش رگ جان بگشودت/منمای به کس خرقه ی خون آلودت/می سوز چنان که برنیاید دودت/می نال چنان که نشنوند آوازت(ابوسعیدابوالخیر)
user_image
فرشید
۱۳۹۴/۰۵/۰۲ - ۰۳:۵۰:۴۷
"در" در بیت ششم به چه معنی ست ؟؟؟
user_image
ناشناس
۱۳۹۴/۰۵/۰۳ - ۱۷:۳۲:۵۰
فرشید پرسیده است که در بیت 6، واژهٔ « در » به چه معنی است؟
پاسخ : «در» حرف اضافه‌ای بوده است که تا قرن هفتم بعد از اسم می‌آمده است برای تاکید، به معنی درون. این کاربرد بعد از قرن هفتم از میان رفته است. مثال:شود نامتان در جهان در بزرگ بمیرد همه لشکر شیر و گرگ ( فردوسی)به دریا در منافع بیشمارست وگر خواهی سلامت بر کنارست ( سعدی).
user_image
محسن
۱۳۹۴/۱۰/۰۲ - ۰۰:۲۰:۵۸
نقش ناقد همه چیزدان و گویا هیچ ندان را نمی فهمم!
user_image
شمس شیرازی
۱۳۹۴/۱۰/۰۲ - ۰۵:۰۱:۱۹
استاد سخن همین معنا را با ایجازی که خاص اوست،به زیبایی تمام بیان فرموده است:ای مرغ سحر، عشق زپروانه بیاموزکان سوخته را ، جان شد و آواز نیامداین مدعیان در طلبش بی خبرانندکانرا که خبر شد، خبری باز نیامد.
user_image
MHDBig
۱۳۹۵/۰۳/۱۴ - ۱۴:۰۵:۲۹
در مصرع اول بیت پنجم مجمع صحیح است
user_image
مرمر
۱۳۹۵/۰۵/۱۸ - ۰۸:۱۶:۳۴
با سلام و عرض ادب لطفا معنای دو بیت آخر را بفرمایید با سپاس
user_image
مهدی
۱۳۹۵/۱۲/۰۹ - ۰۳:۳۲:۳۸
در بیت پنجم واژه /جمع/ غلط است و شعر موزون نیست..صحیح ان واژه ی /مجمع/ میباشد
user_image
محمدرضا
۱۳۹۶/۰۹/۲۹ - ۰۶:۳۴:۳۹
راز نهان دار و خمش ور خمشی تلخ بود...
user_image
محمدرضا
۱۳۹۶/۰۹/۲۹ - ۰۶:۳۷:۲۶
در بیت نهم :همچو آن یک کی نشان(( داری)) تو نیز.
user_image
سیروس
۱۳۹۸/۰۶/۰۸ - ۰۵:۳۸:۵۰
عطار عزیر در این شعر زیبا به این مفهوم اشاره می فرماید که آنچه برای درک لازم است و بس "تجربه است" عقل و بینش ظاهری نمی تواند جایگزین تجربه شود؛ همانگونه که طعم سیب را نمی توان برای دیگری شرح داد:چون گرفت آتش ز سر تا پای اوسرخ شد چون آتشی اعضای اوو:آنک شد هم بی‌خبر هم بی‌اثراز میان جمله او دارد خبراین تجربه را چگونه می تواند به زبان عقل برای دیگران بازگو کند.
user_image
امید
۱۳۹۹/۰۶/۲۹ - ۱۳:۵۴:۳۹
با سلام! شاید بتوان مصداقی از این شعر را در این عصر عبارت از سه گروه رزمندگان _ جانبازان _شهدای دفاع مقدسدر نظر گرفت!!!
user_image
آرش
۱۳۹۹/۱۲/۱۲ - ۱۲:۴۷:۳۷
در مصرع ششم "یافت" هجای اضافه دارد، شاید "دید" یا "جست" بوده است
user_image
سوشی
۱۴۰۰/۰۸/۲۳ - ۱۶:۵۶:۵۹
هیچ کرم عاقلی این حرفا رو باور نمیکنه همش خالی بندیه
user_image
احمدی
۱۴۰۲/۰۸/۰۱ - ۰۳:۵۲:۲۰
تعبیری از شعر حضرت مولانا خمش باش مگو راز ز مولی و ز مولی...
user_image
پوریا ملکی
۱۴۰۳/۰۶/۲۹ - ۰۱:۴۷:۲۸
چگونه میشود خوانش جدید از این شعر را به سایت اضافه کرد؟