عطار

عطار

گفتگوی شیخ ابوسعید مهنه با پیری روشن‌ضمیر دربارهٔ صبر

۱

شیخ مهنه بود در قبضی عظیم

شد به صحرا دیده پر خون، دل دو نیم

۲

دید پیری روستایی را ز دور

گاو می‌بست و ازو می‌ریخت نور

۳

شیخ سوی او شد و کردش سلام

شرح دادش حال قبض خود تمام

۴

پیر چون بشنید گفت ای بوسعید

از فرود فرش تا عرش مجید

۵

گر کنند این جمله پر ارزن تمام

نه به یک کرت، به صد کرت مدام

۶

ور بود مرغی که چیند آشکار

دانهٔ ارزن پس از سالی هزار

۷

گر ز بعد آنکه با چندین زمان

مرغ صد باره بپردازد جهان

۸

از درش بویی نیابد جان هنوز

بو سعیدا زود باشد آن هنوز

۹

طالبان را صبر می‌باید بسی

طالب صابر نه افتد هر کسی

۱۰

تا طلب در اندرون ناید پدید

مشک در نافه ز خون ناید پدید

۱۱

از درونی چون طلب بیرون رود

گر همه گردون بود در خون رود

۱۲

هرک را نبود طلب، مردار اوست

زنده نیست او ، صورت دیوار اوست

۱۳

هرکرا نبود طلب حیوان بود

حاش لله صورتی بی‌جان بود

۱۴

گر به دست آید ترا گنجی گهر

در طلب باید که باشی گرم‌تر

۱۵

آنک از گنج گهر خرسند شد

هم بدان گنج گهر دربند شد

۱۶

هرک او در ره بچیزی بازماند

شد بتش آن چیز کو بت بازماند

۱۷

چون تنک مغز آمدی بی‌دل شدی

کز شراب مست لایعقل شدی

۱۸

می مشو آخر به یک می‌مست نیز

می‌طلب چون بی‌نهایت هست نیز

تصاویر و صوت

منطق الطیر عطار به کوشش دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی - عطار نیشابوری - تصویر ۳۸۷

نظرات

user_image
امیر
۱۳۹۱/۱۲/۲۷ - ۲۰:۴۵:۴۰
مصراع اول بیت هفتم بدین صورت در نسخ دیگر آمده که صحیح تر به نظر میرسد:گر ز بعد آنکه با چندین زمان
user_image
پوریا لردی‌فر
۱۳۹۷/۱۲/۰۸ - ۱۳:۱۵:۳۹
با سلام و عرض ادب.بیت (( هرکرا نبود طلب مرد آن بود حاش لله صورتی بی‌جان بود ))با بیت پیشین خود تناقض دارد و در نسخه شفیعی کدکنی آمده است :((هرکه را نبود طلب حیوان بود حاش لله صورتی بی جان بود))لطفا اصلاح شود با تشکر.
user_image
مجتبی صفی خانی
۱۴۰۱/۱۱/۰۷ - ۰۴:۲۰:۳۲
مصرع اول بیت آخر    «نی مشو آخر به یک جو مست نیز»