عطار

عطار

شمارهٔ ۳۸

۱

ای از تن منقلب گذر ناکرده

جان را به سفر اهل بصر ناکرده

۲

گوهر نشوی تا سفرِ جان نکنی

گوهر نشود قطره سفر ناکرده

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
Mina
۱۳۹۸/۰۹/۲۹ - ۰۵:۰۲:۲۷
در مصزاع چهارم لغت «جان» جا افتاده است:گوهر نشوی تا سفر جان نکنی، گوهر جان نشود قطره سفر ناکرده
user_image
دکتر امین لو
۱۴۰۱/۱۱/۲۴ - ۰۵:۵۹:۴۴
خانم مینا نوشته اند که در مصرع چهارم کلمه 《جان》 جا افتاده است با اضافه کردن جان هم وزن آن مصرع با مصرع های دیگر ناهمگون می شود و هم معنی شعر مختل می گردد. این دوبیتی یک رباعی است و وزن رباعی همیشه در بحر هزج اخرب یعنی 《مفعول مفاعیل مفاعیل فعل》 است با اضافه کردن جان به مصرع چهارم وزن شعر به صورت‌ 《فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن》 یعنی بحر رمل در می آید که با سه مصرع دیگر ناهمگون می گردد در عین حال از وزن رباعی خارج می شود. بنابراین مصرع مزبور همانگونه که در  گنجور است صحیح است .  یاد آور شوم در مصرع اول کلمه منقلب را با سکون حرف لام و حرف ب را مکسور باید بخوانیم تا وزن مصرع مزبور با دیگر مصرع ها یکسان و در قالب وزن رباعی باشد. چنین تغییراتی در بعضی اشعار اتفاق می افتد و قابل اغماض است