
عطار
شمارهٔ ۹
۱
ای دل بگری بر من مسکین و مپرس
بیزاری کن ز جان شیرین و مپرس
۲
کان خفتهٔ خاک من بخوابم آمد
گفتم: چونی گفت که میبین و مپرس
نظرات