
عطار
شمارهٔ ۴۰
۱
گر جان گویم برآمد و حیران شد
ور دل گویم واله و سرگردان شد
۲
گفتی که به عجز معترف باید گشت
عاجزتر ازین که من شدم نتوان شد
تصاویر و صوت

نظرات