
عطار
شمارهٔ ۴
۱
بر دل گرهی بستم و بر جان باری
و افتاد بر آن گره، گره بسیاری
۲
پوشیده نمانَد سرِ مویی کاری
گر باز شود این گرهم یک باری
نظرات