
عطار
شمارهٔ ۳
۱
چشمِ سیهت که فتنهٔ آفاق است
جانم ز میان جان بدو مشتاق است
۲
و ابروی تو ریخت آب رویم بر خاک
کابروی تو پیوسته به خوبی طاق است
نظرات