
عطار
شمارهٔ ۵۸
۱
چون بحر شدی گهر میانِ جان دار
تلخست دهانت ز شکر هیچ مپرس
۲
پس چون دریا، گوهرِ خود پنهان دار
او بود دونده و دگر هیچ مپرس
نظرات