
عطار
شمارهٔ ۶۸
۱
شمع آمد و گفت: زاتش افسر دارم
هر لحظه به نو سوزش دیگر دارم
۲
تا چند به هر جمع من بی سر و پای
در پای افتم از آنچه در سر دارم
تصاویر و صوت


نظرات