
عطار
شمارهٔ ۸۲
۱
شمع آمد و گفت: کشتهٔ هر روزم
شب میسوزم که انجمن افروزم
۲
گفتم: هوس سوز در افتد به سرم
اکنون باری ز سر درآمد سوزم
نظرات