
عطار
شمارهٔ ۹۴
۱
شمع آمد و گفت: کشتهٔ ایامم
سرگشتهٔ روزگارِ نافرجامم
۲
با آن که بریدهاند صد بار سرم
شیرینی انگبین نرفت از کامم
نظرات