
عطار
بخش ۲۵ - الحكایة و التمثیل
۱
گفت شهزادی مگر پیش پدر
خواند یک روزی غلامی را بدر
۲
گفت برخیز ای غلام چست کار
نیم جو زر تره خر پیش من آر
۳
شاه گفت ای مدبر و ای هیچکس
تو خسیسی هیچ ناید از تو خس
۴
شاه را کز نیم جو اندیشه است
گو ترا تره فروشی پیشه است
۵
زین قدر آنرا که آگاهی بود
کی سزاوار شهنشاهی بود
نظرات