عطار

عطار

بخش ۴ - الحكایة و التمثیل

۱

آن یکی درخواند مجنون را ز راه

گفت اگر خواهی تو لیلی را بخواه

۲

گفت هرگز مینباید زن مرا

بس بود این زاری و شیون مرا

۳

گفت او را چون نمیخواهی برت

این همه سودا برون کن از سرت

۴

یاد خوشتر گفت از لیلی مرا

سرکشی او را و واویلی مرا

۵

مغز عشق عاشقان یادی بود

هرچه بگذشتی ازین بادی بود

۶

من نیم زان عاشقی شهوت پرست

تا کنم خالی زیاد دوست دست

۷

تاکه باشد یاد غیری در حساب

ذکر مولی باشد از تو در حجاب

۸

چون همه یاد تو از مولی بود

همچو مجنونت همه لیلی بود

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
آرمان سلیمی
۱۳۹۶/۰۳/۲۰ - ۰۷:۴۰:۵۵
واویلی: واویلا، افسوس، دریغا، وااسفا.