عطار

عطار

بخش ۱۱ - الحكایة و التمثیل

۱

هست در دریا یکی حیوان گرم

نام بوقلمون و هفت اعضاش نرم

۲

نرمی اعضای او چندان بود

کو هر آن شکلی که خواهد آن بود

۳

هر زمان شکلی دگر نیکو کند

هرچه بیند خویش مثل او کند

۴

چون شود حیوان بحری آشکار

او بدان صورت درآید از کنار

۵

چون همه چون خویش بینندش ز دور

کی شوند از جنس خود هرگز نفور

۶

او درآید لاجرم از گوشهٔ

خویش را سازد از ایشان توشهٔ

۷

چون طلسم او نگردد آشکار

او بدین حیلت کند دایم شکار

۸

گر دلت آگاه معنی آمدست

کار دینت ترک دنیا آمدست

تصاویر و صوت

نظرات