
عطار
بخش ۴ - الحكایة و التمثیل
۱
شد بگورستان یکی دیوانه کیش
ده جنازه پیشش آوردند بیش
۲
تا که بر یک مرده کردندی نماز
مردهٔ دیگر رسید از پی فراز
۳
هر زمانی مردهٔ دیگر رسید
تا یکی بردند دیگر در رسید
۴
مرد مجنون گفت بر مرده نماز
چند باید کرد کاریست این دراز
۵
کی توان بر یک بیک تکبیر کرد
جمله را باید کنون تدبیر کرد
۶
هرچه در هر دو جهان دون خداست
بر همه تکبیر باید کرد راست
۷
بر در هر مردهٔ نتوان نشست
چار تکبیری بکن بر هر چه هست
۸
ورنه دنیا زود مردارت کند
مرده تر از خویش صد بارت کند
۹
نقد دنیا گرچه بسیاری بود
چون ز دستت رفت مرداری بود
نظرات