عطار

عطار

بخش ۶ - الحكایة و التمثیل

۱

آن یکی دیوانه میشد غرق شور

دفن میکردند مردی را بگور

۲

دید کرباسی کفن از دور جای

گفت من عریانم از سر تا بپای

۳

درکشم از مرده کرباس کفن

تا کنم خود را از آنجا پیرهن

۴

آن یکی بشنود گفت ای بینوا

کی بود این در مسلمانی روا

۵

مرد مجنون گفت آخر ای عجب

چون کفن بینم شما را روز وشب

۶

کز ضلالت میکنید از مرده باز

بر من از بهر چه شد این در فراز

۷

خاک عالم جمع کن چون خاک بیز

بر سر دنیای مردم خوار ریز

۸

گر سر اسرار دین داری بگوی

ترک این دنیای مرداری بگوی

۹

زانکه گر یک لقمه نان بخشد ترا

صد بلا مابعد آن بخشد ترا

۱۰

هر زمانی چون زیانی میدهد

بو که سودت یک زمانی میدهد

تصاویر و صوت

نظرات