
عطار
بخش ۷ - الحكایة و التمثیل
۱
مرغکی بانگی زد و لختی بجست
سر بجنبانید و بر شاخی نشست
۲
چون سلیمان بانگ آن مرغک شنود
گفت میدانید تا او را چه بود
۳
میکندبرشاخ از دنیا گله
زار میگرید که چند از مشغله
۴
کز همه دنیای عالم سوز من
نیم خرما خورده ام امروز من
۵
خاک بر دنیا که سودا میدهد
چون منی را نیم خرما میدهد
۶
چون زدنیا نیم خرما میبسست
هرکه کرمان ملک خواهد ناکسست
۷
هرکه او از دار دنیا پاک شد
نور مطلق گشت اگرچه خاک شد
۸
هرکه او دنیای دون را کم گرفت
همچو صبح از صدق خود عالم گرفت
نظرات
رسته
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.