عطار

عطار

بخش ۱۰ - الحكایة و التمثیل

۱

یک کلیچه یافت آن سگ در رهی

ماه دید از سوی دیگر ناگهی

۲

آن کلیچه بر زمین افکند سگ

تا بگیرد ماه بر گردون به تگ

۳

چون بسی تک زد ندادش دست ماه

باز پس گردید و باز آمد به راه

۴

آن کلیچه جست بسیاری نیافت

بار دیگر رفت و سوی مه شتافت

۵

نه کلیچه دست می‌دادش نه ماه

از سر ره می‌شد او تا پای راه

۶

در میان راه حیران مانده

گم شده نه این و نه آن مانده

۷

تا چنین دردی نیاید در دلت

زندگی هرگز نگردد حاصلت

۸

درد می‌باید ترا در هر دمی

اندکی نه عالمی در عالمی

۹

تا مگر این درد ره پیشت برد

از وجود خویش بی خویشت برد

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
میهن پرست
۱۳۹۹/۱۲/۲۵ - ۱۷:۳۰:۱۸
مصرع آخر به جای بی خوشتن واژه بی خویش درست است.
user_image
میهن پرست
۱۳۹۹/۱۲/۲۵ - ۱۷:۳۱:۴۹
در بیت ششم فکر میکنم واژه بود به آخر هر دو مصرع اضافه بشه وزن و معنا درست تر در می‌آید. در میان راه حیران مانده بود...