عطار

عطار

بخش ۹ - الحكایة و التمثیل

۱

داشت اندر خانه اسحق ندیم

بندهٔ در خدمت او مستقیم

۲

دایماً هر روز پیش از آفتاب

میکشیدی تا بشب از دجله آب

۳

چون نمیشد تشنگی و آب کم

مینزد یک دم غلام از کار دم

۴

دید روزی خواجه او را بیقرار

فارغ از خلق و شده مشغول کار

۵

خواجه گفتش کیف عیشک ای غلام

گفت کاری سخت دارم بر دوام

۶

در میان دو بلا افتاده ام

سرنگون در زیر پا افتاده ام

۷

هست از یک سویم آبی بی قیاس

وز دگر سو تشنگان ناسپاس

۸

دجله را خالی بکردن روی نیست

تشنه را سیری سر یک موی نیست

۹

در میان دجله و تشنه مدام

مانده ام درآمد و شد والسلام

۱۰

در میان دین و دنیا مانده ام

گه بمعنی گه به دعوا مانده ام

۱۱

نه ز دینم میرسد بوئی تمام

نه دمی دنیام میگیرد نظام

۱۲

من نه این نه آن ز راه افتاده باز

خردغل باری گران راهی دراز

تصاویر و صوت

نظرات