
عطار
بخش ۱۰ - الحكایة و التمثیل
۱
پیش حیدر آمد آن درویش حال
کرد ازان دریای دانش سه سؤال
۲
گفت از هفتاد فرسنگ آمدم
هین جوابم ده که دلتنگ آمدم
۳
چیست درویشی و بیماری و مرگ
داد حیدر سه جواب او ببرگ
۴
گفت درویشی تو جهل آمدست
فقر تو گر عالمی سهل آمدست
۵
هست بیماری حسد بردن همه
هست بد خوئی تو مردن همه
نظرات