عطار

عطار

بخش ۱۱ - الحكایة ‌و التمثیل

۱

بود آن دیوانه دل برخاسته

وز غم بی نانیش جان کاسته

۲

میگریست از غم که یک نانش نبود

چون نبودش نان غم جانش نبود

۳

آن یکی گفتش که مگری ای نژند

کان خداوندی که این سقف بلند

۴

بی ستونی در هوا بنهاد او

روزی تو هم تواند داد او

۵

مرد مجنون گفت ای کاش این زمان

از برای محکمی آسمان

۶

حق تعالی صد ستون بنهادهٔ

بی زحیری نان می میدادهٔ

۷

نان خورش میباید و نانم کنون

من چه دانم آسمان بی ستون

تصاویر و صوت

نظرات