
عطار
بخش ۱۴ - الحكایة و التمثیل
۱
آن یکی پرسید از عباسه باز
گفت ای نطقت کلید گنج راز
۲
نیست کس از سیم داران مونست
می نیاید خواجهٔ در مجلست
۳
گفت کی آید بر من سیم دار
کز منش بر هم نماند کار و بار
۴
سیم داری کو بمجلس آیدم
گر همه چون زر بود مس آیدم
۵
جیب در گردن رسن گردانمش
پیرهن در بر کفن گردانمش
۶
از زفان من بچشم سیم دار
چون لحد گردد سرای زرنگار
۷
عیب او پوشید نتوانم برو
دین او را کفر گردانم برو
۸
این چنین کس کی کند رغبت بمن
کی درست آید چنین نسبت بمن
۹
سوی هر ظالم بود رغبت ترا
کی توان کردن بمن نسبت ترا
۱۰
درگه ظالم چه جای مؤمن است
هرکه در آتش رود ناایمن است
نظرات