عطار

عطار

بخش ۶ - الحكایة و التمثیل

۱

پیش شیخی رفت مردی نامدار

از سر بی خویشئی بگریست زار

۲

گفت سیرم از عبودیت همی

وز ربوبیت بمن نرسد دمی

۳

مانده ام بی این و بی آن من مدام

چون کنم گفتا که سر می زن مدام

۴

این سخن را گر محل آید پدید

از سر علم و عمل آید پدید

۵

چشم باید داشت بر لوح ازل

چند دارم چشم بر علم و عمل

تصاویر و صوت

نظرات