
عطار
بخش ۹ - الحكایة و التمثیل
۱
شد جوانی را حج اسلام فوت
از دلش آهی برون آمد بصوت
۲
بود سفیان حاضر آنجا غم زده
آن جوان را گفت ای ماتم زده
۳
چار حج دارم برین درگاه من
میفروشم آن بدین یک آه من
۴
آن جوان گفتا خریدم و او فروخت
آن نکو بخرید وین نیکو فروخت
۵
دید آن شب ای عجب سفیان بخواب
کآمدی از حق تعالیش این خطاب
۶
کز تجارت سود بسیار آمدت
گر بکاری آمد این بار آمدت
۷
شد همه حجها قبول از سود تو
تو زحق خشنود و او خشنود تو
۸
کعبه اکنون خاک جان پاک تست
گر حجست امروز برفتراک تست
نظرات