
عطار
بخش ۲ - الحكایة و التمثیل
۱
گفت وقت حلق خلقی در حجاز
بهر سنت موی میکردند باز
۲
از یکی پرسید آن مجنون راه
کز چه اندازید موی اینجایگاه
۳
گفت موی افکندن اینجا سنت است
ترک این سنت دلیل محنت است
۴
چون شنود القصه آن دیوانه راز
گفت ای مشتی گدای بی نیاز
۵
حلقه سر گر سنتی آمد نه خرد
پس فریضه ریش میباید سترد
۶
زانکه در ریش تو چندان باد هست
کان بلای صد دل آزاد هست
۷
زین چه گفتم بر شما صد منّت است
کاین فریضه بهتر از صد سنت است
۸
کار کن چون وقت کارت این دمست
زآنکه این یک دم ترا صد عالمست
۹
تاکی از خواب هوس بیدار شو
همچو بیداران دین در کار شو
۱۰
گر نخواهی کشت کرد امروز تو
چون کنی فردا میان سوز تو
نظرات