
عطار
بخش ۹ - الحكایة و التمثیل
۱
آن یکی دیوانه حیران میشتافت
کلهٔ در راه گورستان بیافت
۲
کرد پرخاک و نهفتش بر زمین
آن یکی گفتش چرا کردی چنین
۳
گفت مجنونش که ای از کار دور
بوده است این کله پر باد غرور
۴
میکنم پرخاک این سر تا مگر
چون در آمد خاک باد آید به در
۵
گرچه سر بر آسمان داری کنون
در زمین چون آسمان گردی نگون
۶
کار و بار تو در این عالم بود
چون تو رفتی آن همه ماتم بود
۷
نیست آنجا جز فنا را هیچ روی
زآنکه آنجا در نگنجد هیچ موی
نظرات