عطار

عطار

بخش ۹ - الحكایة ‌و التمثیل

۱

کرد محمود از برای احترام

یک شبی آزاد بسیاری غلام

۲

گفت خواهی ای ایاز اینجایگاه

تاکند آزادت امشب پادشاه

۳

دست زد در زلف ایاز ماهروی

حلقهٔ بگرفته از زنجیر موی

۴

گفت اگر مردی چه باشی غرقه تو

جانت را آزاد کن زین حلقه تو

۵

ای شده زلف مرا حلقه بگوش

خویش را آزاد کن چندین مکوش

۶

شیوهٔ معشوق خون خوردن بود

وین ز فرط دوستی کردن بود

۷

دوستی باشد همه در پوستش

دوست دارد آنکه داری دوستش

تصاویر و صوت

نظرات