عطار

عطار

بخش ۲۲ - الحكایة و التمثیل

۱

در مناجات آن بزرگ دین شبی

پیش حق میکرد آه و یاربی

۲

گفت الهی چون شود حشر آشکار

بر لب دوزخ خوشی گیرم قرار

۳

پس بدست آرم یکی خنجر ز نور

خلق را میرانم از دوزخ ز دور

۴

تا ز دوزخ سر بسر ایمن شوند

در بهشت جاودان ساکن شوند

۵

هاتفی آواز دادش آن زمان

گفت تو خاموش بنشین هان و هان

۶

ورنه عیب تو بگویم آشکار

تا کنندت خلق عالم سنگسار

۷

بعد ازآن داد آن بزرگ دین جواب

گفت هان و هان چه گفتم ناصواب

۸

تو بدان می آریم تا این زمان

برگشایم بر سر خلقان زفان

۹

از تو چندان بازگویم فضل وجود

کز همه عالم کست نکند سجود

۱۰

پادشاها با دمی سرد آمدم

با دلی پرغصه و درد آمدم

۱۱

چون نیم من هیچ و آگاهی ز من

ای همه تو پس چه میخواهی ز من

۱۲

گرعذاب تو ز صد رویم بود

در خور یک تارهٔ مویم بود

۱۳

لیک یک فضلت چو صد عالم فتاد

جرم جمله کم ز یک شبنم فتاد

۱۴

آمد از من آنچه آید از لئیم

تو بکن نیز آنچه آید از کریم

تصاویر و صوت

نظرات