عطار

عطار

بخش ۴ - الحكایة و التمثیل

۱

خسروی قصری معظم ساز کرد

اوستاد کار کار آغاز کرد

۲

در بر آن قصر زالی خانه داشت

از همه عالم همان ویرانه داشت

۳

شاه را گفتند ای صاحب کمال

گر نباشد کلبهٔ این پیر زال

۴

قصر نبود چار سو آن را بخر

تا شود قصرت مربع در نظر

۵

پیرزن را خواند شاه سخت کوش

گفت گشت این کلبه را واجب فروش

۶

تا مربع گردد این قصر بلند

این زمانت رخت میباید فکند

۷

پیرزن گفتا که لا واللّه مگوی

از فروش این بنا ای شه مگوی

۸

گر ترا ملک جهان گردد تمام

کار حرص تو کجا گیرد نظام

۹

هر کرا حرص جهان ازجان نخاست

کی شود کارش بدین یک کلبه راست

۱۰

ترک این گیر و مرا مپشول هیچ

تا زآه من نگردی پیچ پیچ

۱۱

صبر کرد القصه روزی پادشاه

تا برفت آن پیره زن زان جایگاه

۱۲

شاه گفت آن خانه راویران کنید

چارسویش با زمین یکسان کنید

۱۳

هرچه دارد رخت او بر ره نهید

پس بنای قصر من آنگه نهید

۱۴

پیره زن آخر چو باز آمد ز راه

کلبهٔ خود دید قصر پادشاه

۱۵

رخت خود بر راه دید انداخته

کلبه را دیوار ایوان ساخته

۱۶

آتشی در جان آن غمگین فتاد

چشم چون سیلاب ازان آتش گشاد

۱۷

با دلی پرخون زدست شهریار

روی رادر خاک ره مالید زار

۱۸

گفت اگر اینجا نبودم ای اله

تو نبودی نیز هم این جایگاه

۱۹

تن زدی تا کلبهٔ احزان من

در هم افکندند بی فرمان من

۲۰

این بگفت و با رخی تر خشک لب

برکشید از حلق جان آهی عجب

۲۱

غلغلی در آسمان افتاد ازو

سرنگون شد حالی آن بنیاد ازو

۲۲

حق تعالی کرد آن شه را هلاک

در سرای خود فرو بردش بخاک

۲۳

عدل کن در ملک چون فرزانگان

تا نگردی سخرهٔ دیوانگان

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
رسته
۱۳۸۸/۰۴/۲۱ - ۰۹:۱۹:۳۹
بیت: 21غلط: سرنگندرست: سرنگون
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
user_image
نردشیر
۱۴۰۲/۰۶/۲۳ - ۰۴:۴۰:۰۴
مپشول چیه ؟
user_image
رضا از کرمان
۱۴۰۲/۰۶/۲۳ - ۰۵:۱۵:۳۶
جناب نردشیر سلام  برای توضیح کلمه مپشول بنظر بنده که احتمالا شاید خالی از اشتباه هم نباشد باید نگاهی به تاریخ باستان این مرز وبوم وطایفه وقوم دلاور شول داشته باشیم قوم شول منسوب به فرسب ابن شول پسر افراسیاب تورانی میباشند که ماوای اولیه ایشان در لرستان بوده که باستناد شواهد تاریخی شولها در جنگاوری ،دلاوری،جوانمردی وظلم ستیزی همواره سرآمد دیگران بوده اند که همواره‌ی تاریخ، بدلیل همین روحیات والا، این قوم مجبور به کوچ اجباری از محل سکنی خود گشته اند ودر حال حاضر در جای جای این مرز وبوم نوادگان این قوم وجود دارد ومتاسفانه بسیاری ازآنها در اثر تداوم این کوچها در دل دیگر قومیتها هضم گردیده اند  مثلا در استان بنده کرمان، در شهرستان سیرجان هنوز فامیل شول هست که حسن همجواری ما با ایشان نیز دلیل کوچ اجباری از سوی حاکمانی بوده که ظلم ستیزی ایشان را تاب نمی آوردند  در اینجا هم پیرزن که شاه چشم طمع به کلبه اودوخته میگه من را مثل شولها آواره مکن واز خانه خودم به جای دیگر مکوچان .ضمن اینکه در بخش قبلی (بخش سوم رفتن انوشیروان به ویرانه ) باز این کلمه را داریم : گفت مپشولید این آشفته را  بر مگردانید کار رفته را باز هم بگم عزیزم این برداشت شخصی خودمه اگه بزرگواران توضیحی بفرمایند ممنونم.
user_image
Elham Khani
۱۴۰۲/۰۹/۲۸ - ۰۳:۰۴:۴۶
خدا قرار نیست به تک‌تک‌ادمهای کره زمین توجه کند ؛اینها قوانین کلی خداوند با قوانین انسانها فرق داره. گاهی وقتی اتقاق بدی برای من نوعی می افته و‌من رو به خدا میکنم من همان لحظه میخواهم خدا خواسته من رو اجابت کند در قانون الهی زمان وجود ندارد. عرش و کرسی مثله سپر عمل میکند هر امواجی میدهیم‌ کائنات به شکلی که فرستادیم به ما برمیگردونه. در زمانه عطار همچی حکایتی گویای این‌است همه کار به خاست خدا نیست تو باید امواج خودت رو‌بفرستی.