عطار

عطار

بخش ۶ - فی التمثیل

۱

بامدادی شهریار شاد کام

داد بهلول ستمکش را طعام

۲

او بسگ داد آن همه تا سگ بخورد

آن یکی گفتش که هرگز این که کرد

۳

از چنین شاهی نداری آگهی

چون طعام او سگان را میدهی

۴

این چنین بی حرمتی کردن خطاست

کار بی حرمت نیاید هیچ راست

۵

گفت بهلولش خموش ای جمله پوست

گر بدانندی سگان کاین آن اوست

۶

سر بسوی او نبردندی بسنگ

یعلم اللّه گر بخوردندی ز ننگ

تصاویر و صوت

نظرات