عطار

عطار

بخش ۸ - الحكایة و التمثیل

۱

سجدهٔ میکرد ابلیس لعین

گفت عیسی در چه کاری این چنین

۲

گفت من بیش از همه عمری دراز

سجده عادت کرده ام زانگاه باز

۳

عادتم گشتست این زان میکنم

گرهمه سجده ست تاوان میکنم

۴

عیسی مریم بدو گفت ای سقط

می ندانی هیچ و ره کردی غلط

۵

تو یقین میدان که اندر راه او

نیست عادت لایق درگاه او

۶

هرچه از عادت رود در روزگار

نیست آن را با حقیقت هیچ کار

۷

وقف ابلیس است دنیا سر بسر

تو ازو میباز دزدی در بدر

۸

هر که از ابلیس دزدد مال او

خود توان دانست فردا حال او

۹

گر رود ابلیس از بازارها

کی رود بازارها را کارها

۱۰

زانکه دنیا سر بسر بازار اوست

بیشتر بیع و شری از کار اوست

۱۱

اوست مه بازار هر بازار و بس

کار دنیا نیست بی او یک نفس

تصاویر و صوت

نظرات