
عطار
بخش ۱۹ - غزل
۱
هی که را رنگی بود بی کر و فر
بیشکی هر کس برو دارد نظر
۲
و آن کس را کاتشی در جان بود
آتشش در جان چه باشد کارگر
۳
ترک چشمی هر کرا زد ناوکی
دارد از دست زمانه در جگر
۴
هرچه من با عاشقان کردم بجور
گردش ایام آوردش بسر
۵
من چنین در آتش از کردار خویش
بلبل بیچاره از من بی خبر
۶
ای صبای خوش نسیم آخر بدم
باد سردی بر من و گرمی ببر
۷
این بگفت و گشت خامش تا برفت
از وجود نازنینش جان بدر
۸
گر تو داری خاطر عطاروش
باشی از فیض خدا صاحب نظر
تصاویر و صوت

نظرات