عطار

عطار

بخش ۷ - آمدن قمری نزد بلبل و غمازی او از گل

۱

پیش از آن دم کاید ازمحبوب ذوق

قمری آمد با دل مدروح و شوق

۲

گفت از گل غیبت بسیار او

داشت صد انواع درد کار او

۳

کرد غمّازی بلبل هر زمان

جان و دل در باخته بلبل روان

۴

گفت ای بلبل ز من این پند گوش

کن تلطف باش در هجران خموش

۵

کین زمان در خدمتش دیدم محن

گلستان از بوی آن مشک ختن

۶

عشق می‌بازد بر وی مرد وزن

او گشاده روی خندانت چو من

۷

هر که بوی آن گل نو برشنید

خویش را از عشق او رسوا بدید

۸

که جمال خویش کرده آشکار

گفته ‌اندر مدح خود بیتی سه چار

۹

ز آن همی ترسم که در دستان فتد

در میان جملهٔ مستان فتد

۱۰

زآنکه می‌آیند مردم می‌روند

هر یکی رنگی و بوئی می‌برند

۱۱

هر زمان با هر کسی دارد نظر

از رموز عشق کی دارد خبر

۱۲

سخت بی‌دردست از عشاق او

کی بود در راه حق مشتاق او

تصاویر و صوت

نظرات